اربعین

تمام عشق وهم عشق تمامی به شعردلکشم حسن ختامی تویی مطلع وهم مقطع حسین جان تمام شعرمن در یک کلامی ۷محرم ۱۴۰۰ اربعین...

بسم الله الرحمن الرحیمدر پشت در تا کفر هیزم برملا شدبرگ شقایق ناله هایش تا خدا شد  وقتی لگد می خوردبر در وای حیدردر پشت در گلبرگی از آلاله تا شدرفت از نظر یا د غدیر آن لحظه. تلخگویا مدینه لحظه ای از دین جداشدآن ناله که حیدر شکن شد در مدینهبا ضرب در؛دیوارو میخی همصداشدهیزم بیار معرکه که کفر محض استدر.    آغوش گرم فتنه ابلیس جاشدتنها نه در را سوخت ام الفتنه آنروز بلکه شرار هیزمش تا کربلا شدالهم العن اول ظالم همین استیعنی که لعن حق بر آن خصم دغا شدوین آخر تابع که چون گرگیج فاسقدر جاهلیت مانده ای گیج و رهاشدمحسن شهید تیر عمال سقیفه استبنگر که تیر فتنه هایش تا کجاشدای امت پیغمبر خاتم بدانیدزآن تیر فتنه کز هواها بر هوا شدشد فتنه پشت فتنه تا امروز آریوهابیت آمد پدید؛داعش بپاشدابلیس زد تکیه به مسند در سقیفهاینگونه گر بر امت احمد جفا شدروزی حسین بر فتنه ها شورید و امروزقاسم سلیمانی عزیز مصطفی شدایران شده یکسر سلیمانی بدانیدسیدعلی هم رهبر آزادههاشدوحدت بود رمزبقا ،دین ولیکنوهابیت راهش زراه دین جدا شدگردر ریاض از شیعه نامی نیست امادر موج خون شیعه صنعا بنا شدهرجا مسلمان سلیمانی نشان استآئین او آینه ی مولا نما شدمولا دگر  خاموش ننشیند به خانهدل خانه مولا وجان اهل ولاشدشیعه نشاید بگذرد زآن ضرب سیلیختم کلام اتمام حجت بر شما شد۲۷/۹/۱۴۰۰...................این بیشه پراست از سلیمانیهادشمن بنگر سیلی ایرانیهاتاریخ گواست ما زپا ننشینیمتا لحظه‌ی انتقام از جانیها............هرچند گرفته ای سلیمانی رانشناخته ای هنوز قاآنی رابادست خودت ضربه سختی زده ایبر ریشه ی خود تیشه ی ویرانی را................دشمن بنگر خیل سلیمانی هادر سنگر انتقام ایرانیهااز نقطه زن سپاه گهگاهی چندداری تو ا اربعین...ادامه مطلب

من از تاریکی شبهای بی مهتاب میگویمو از فانوس و از سنگر زعشق ناب میگویممن از آهنگ حمله ازخبر از مادران جنگمن از چشمان بر در مانده ی بی تاب میگویمنه شعر مثنوی گویم نه گویم قصه ی سعدینه از افسانه ی رستم نه از سهراب میگویممن از مردان مرد لشکر اسلام از  ایثاربیارم چون منور واژه شعر ناب میگویممن از میدان مین تخریبچی از سختی معبرمن از آن سرو و رقص خون ز پیچ وتاب میگویمدمی از عطسه های تند قناسه از کمینگاهی زخمپاره آرپی‌جی از پرتاب میگویممن از چشمان با شب همنشین از ذکر از سنگرمن از چشمی که مانده دوردورازخواب میگویممن از تاریکی شبهای بی مهتاب میگویمدمی ازهور ورنگ خون بجای آب میگویمشوم بعداز رفیقان دست برد دامان اشک غمنه تنها اشک حسرتبار از خوناب میگویم اربعین...ادامه مطلب

بسم الله الرحمن الرحیم داغ یک غم بر دلم آوار شد اشک ها بر گونه ها بسیار شد یک خبر آمد به جان شهر من جمله توزی شد زبان شهر منیار دیرین شهیدان بوده استبر سر آن عهد و پیمان بوده است نغمه هایش با دل و جان اربعین...ادامه مطلب

توزی نوحه سرا بود

جمله در شورو نوا بود

آبرو و اعتبارش

ز حسین سرجدا بود 

اربعین...

دل در گرو غمی که باید دادم

دریست به درهمی که باید دادم

گفتی تو که اشک هرچه بال مگسی

دریا که نشد نمی که باید دادم

اربعین...

---

من آینه ام ،بیا واز آه مگو       

چون یوسف غمدیده ام از چاه مگو

عمری ز پی ات پرسه به صحرا زده ام   

پر آبله پای من و از راه مگو

.................... 

اربعین...

یک‌دفتر پر خاطره, ماندست بیا

دل یاد تو از دیده چکاندست بیا

ردیست به روی گونه هایم تا تو

دل خوش که مرا به تو رساندست بیا

اربعین...

بدجور میان خویشتن پیچیدم

تا اوج تمام آه ها تابیدم

یک لحظه به خود آمدم از حول انگار

تنهاتراز آنچه هست خود را دیدم 

اربعین...

دلت سنگ و دلم شیشه

نهال این دل، دلت تیشه

نمخواهم جدایی, را 

اگر تاب آورد ریشه

 

اربعین...